خوبی اینکه همیشه تو سخت‌ترین لحظات زندگیم تنها بودم، اینه که دست‌کم بعد اینکه از این شرایط بیرون اومدم، می‌دونم که هیچ گهی به هیچ خری بدهکار نیستم.

Summer Fades Away - Flower Mio

پست راک شیاف کنید، چون جمعه‌س و اگه آدم درستی باشید احتمالا مودتون پایینه.


FKA twigs - Mary Magdalene

اگه گذرتون به یوتیوب خورد، موزیک ویدیوی Cellophane رو هم تناول کنید و اگه از شدت اون همه زیبایی به وجد اومدین، پشم‌های ریخته‌‍تون رو با دوستانتون سهیم بشید، ما رو تو دعاهای خیرتون به یاد بیارید، مسواک قبل خوابتونو فراموش نکنید و از این حرفا.


مامانو صدا کردم و بهش گفتم خبرای خوب دارم. گفت: «به‌‍ به. به سلامتی. چه خبره؟» گفتم:«هیچی. دارم تکامل پیدا می‌کنم.» خندید. گفت:«منظورت اینه که داری عاقل می‌شی؟» گفتم:«نه. من الان یه صفحه‌ی سفیدم مامان! خالی از انتظار. تعلق. دلبستگی. امسال منتظر نموندم کسی بفهمه وجود دارم. نشستم تو کنج عزلتم قهوه‌م رو سرکشیدم و تنهایی‌مو با معشوقم جشن گرفتم. قشنگه وقتی سالت نو می‌شه دلتنگ نباشی مامان. من دیگه خودمو بلدم. واسه همینم دیگه وقتایی که تنهام عاجز نمی‌شم. به جاش خودمو بغل می‌کنم و قلبم گرم می‌شه. خبر خوب من اینه که بلاخره بعد شیش سال قلبم گرمِ گرمه. گرم و پر از آرزو.»

مامان سکوت کرد. ولی من می‌دونم ته قلبش داشت می‌خندید. حسش کردم.


جوانی‌ام رفت ولی اون آفتابی که می‌گفتین، برنیامد که نیامد. حالا جوانی چی بود اصلا؟ همین سال‌هایی که با افسردگی، جنگ با افسردگی و ترس از بازگشتش گذشت؟ همین سال‌های حسرت و دلتنگی و دوری؟ عاشق شدن هم درمان درد نبود مرجان خانوم. روزگار سیاه مارا، دولت عشق هم یارای نجات نیست.
دردمند یه درد بی‌درمونم. زخمی یه زخم کهنه‌م. امشب گذاشتی باهاش تنها باشم و فرصت پیدا کنم دوباره ریش ریشش کنم. امشب بهم یادآوری کردی دوست داشتن همه چیز نیست و گاهی وقت‌ها، آدمیزاد علی‌رغم تمام تلاش‌هاش چقدر برای چیزهایی که می‌خواد ناکافی‌ه. جنگیدن سخته. دنیا کثیفه و اشک اشک. اشک‌های من و تو ممکنه یه روز سیل بشه و جفتمونو غرق کنه‌، اما دردهامون شناور می‌مونن روی آب. زخم‌هامون لب ‌وا می‌کنن و به قیافه‌ی زارمون می‌خندن.
نادیای عزیزم. اگه سه چهارسال پیش کسی بهم می‌گفت قراره تو این چندسال اخیر چه اتفاقاتی برای جفتمون بیوفته، قطعا جامه می‌دریدم و سر به بیابون می‌ذاشتم. ولی الان گله‌ای ندارم. آرومِ آرومم و یکی از بزرگترین دلایل این آرامش اینه که به واسطۀ این سختی ها به تو نزدیک‌تر شدم، بیشتر شناختمت و بیشتر قدرتو دونستم. ای تویی که هیچوقت دل یگانۀ درموندۀ از همه جا رونده رو نشدی، تویی که تو تیره‌ترین روزای عمرم هروقت اسمتو صدا زدم، جواب دادی.
من غمگینم آقا. نمی‌توانم نباشم. تمام امسال را در حال تقلا بودم تا در روزهای سیاه وقوع جنگ احتمالی و روزهای سیاه‌تر سوگواری برای برادران و خواهران شهیدم، با وحشت مرگ دست و پنجه نرم کنم و همزمان، از افسردگی‌ام پلی به سوی روشنایی بسازم. من فقط بیست‌و یک سال دارم آقا. جهان روی شانه‌های نحیفم سنگینی می‌کند. گاه فکر می‌کنم من هم یکی از تماشاگران فاجعه‌ی چرنوبیلم. گوشه‌ای از پل مرگ ایستاده‌ام و آرزوهایم را در آغوش گرفته‌ام تا اندکی بعد، جایی میان صفحات تاریخ گم

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود برای شما آشنایی با زندگی یک زن معلول قطع نخاع پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان ناب سرایان